رفیق باز
پنج شنبه 9 شهریور 1396 12:15 PM
از وقتی قلیان کشی در قهوه خانه های زیرزمینی رونق گرفت، من هم به همراه دوستان کوچک تر از خودم به مصرف مشروبات الکلی در این مکان های مخفی ادامه دادم تا این که دست به سلاح بردم و با شلیک یک گلوله قاتل شدم و...جوان 26 ساله ای که به اتهام قتل عمویش وی را دستگیر کرده اند، پس از آن که به سوالات قضایی و تخصصی قاضی کاظم میرزایی پاسخ داد، درحاشیه اولین جلسه بازپرسی، «مشروب» را عامل همه بدبختی هایش دانست و گفت: از زمان های قدیم، اجدادم در حاشیه مشهد که اکنون به شهرک تبدیل شده است، مشغول کشاورزی بودند. پدر من نیز در همین منطقه کشاورزی می کرد و من و سه برادر دیگرم هم در امور کشاورزی به او کمک می کردیم من تا کلاس سوم ابتدایی درس خواندم ولی علاقه ای به تحصیل نداشتم، به همین دلیل ترک تحصیل کردم چرا که همه می گفتند درس خواندن هیچ سودی برای آینده ات ندارد. بیشتر اوقاتم را با دوستانم می گذراندم تا این که در سن 14 سالگی برای اولین بار طعم مشروبات الکلی را چشیدم .آن روز دوستانم مقداری «عرق سگی» تهیه کرده بودند و ما در کنار رودخانه آن را مصرف کردیم. از آن روز به بعد مدام همین کار را تکرار کردم تا این که پدرم متوجه موضوع شد و با سر و صدا مرا سرزنش کرد ولی من توجهی به نصیحت های پدرم نکردم و سرنوشتم را به بازی گرفتم. وقتی عازم خدمت سربازی شدم، همواره اضافه خدمت می خوردم، عاشق تیراندازی بودم و دوست داشتم با سربازان آموزشی به میدان تیر بروم .خلاصه بعد از پایان خدمت نزد دوستانم بازگشتم و به قلیان کشی در قهوه خانه ها و مشروب خوری ادامه دادم تا این که پلیس، قهوه خانه ها را پلمب کرد اما متصدیان این قهوه خانه ها به فروش زیرزمینی قلیان روی آوردند. قهوه خانه ای که من و دوستانم از مشتریانش بودیم منزلی را در انتهای خیابان حر 90 اجاره کرده بود و با تماس تلفنی در حیاط را می گشود و ما در آن مکان، مخفیانه به عرق خوری و قلیان کشی می پرداختیم. من هم که جز کارگری حرفه دیگری بلد نبودم، بیشتر روزها را بیکار بودم و اوقاتم را با دوستان ناباب می گذراندم. پدرم همواره مرا دعوا می کرد که از رفت و آمد با آن ها خودداری کنم. مدتی قبل به خاطر عرق خوری و نزاع با یکی از دوستانم قهر کردم، پس از آن هم برای دیدن یکی از هم خدمتی هایم به تهران رفتم .وقتی چند روز بعد به مشهد بازگشتم همان دوستم که رضا نام دارد مرا به قهوه خانه زیرزمینی دعوت کرد. زمانی که مشغول قلیان کشی بودیم، عرق سگی را هم به من تعارف کرد ولی هنگام نوشیدن مشروب به من ناسزا گفت که من هم عصبانی شدم واو را به شدت کتک زدم اما آرام نگرفتم و با برداشتن اسلحه کلت، قصد کشتن او را داشتم که در تاریکی شب به سوی عمویم شلیک کردم و ... اما باز هم می گویم مشروب زندگی مرا تباه کرد و سرنوشتم را به بدبختی گره زد.
ماجرای واقعی براساس پرونده قضایی
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست