0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
سه شنبه 14 مهر 1394  7:24 AM

سرم به سنگ خورد...
 

طرز فکر من با ديگر اعضاي خانواده ام خيلي تفاوت داشت آن ها انسان هايي کاملا مذهبي و معتقد به رعايت جزئي ترين مسائل اسلامي بودند اما من عقيده داشتم خانواده ام نبايد تا اين اندازه نسبت به رفتارها و رفت و آمدهاي من حساسيت به خرج بدهند چرا که انسان بايد آزادانه با ديگران و به ويژه افراد فاميل ارتباط داشته باشد . دختر 27 ساله ادامه داد: وقتي معناي حرف ها و نصيحت هاي پدرم را فهميدم که  ديگر دير شده و با آبروي خود و خانواده ام بازي کرده بودم. او در تشريح چگونگي ماجرا به رئيس اداره اجتماعي پليس فتاي خراسان رضوي گفت: وارد دانشگاه شده بودم که پسرعمويم به خواستگاري ام آمد. من جمال را خيلي دوست داشتم و معتقد بودم در کنار او خوشبخت مي شوم اما خانواده او از نظر رعايت مسائل مذهبي با خانواده من تفاوت فاحشي داشتند به همين خاطر پدرم از همان روز اول که ماجراي خواستگاري مطرح شد با اين ازدواج مخالفت کرد و من هم در يک اقدام احمقانه و به خاطر لجبازي با پدرم تصميم گرفتم ديگر با کسي ازدواج نکنم هيچ کس از تصميم من با خبر نبود و من خواستگاران ديگرم را با بهانه هاي واهي رد مي کردم پدرم آن قدر سرسخت بود که حتي اجازه استفاده از اينترنت و يا کار در بيرون از منزل را نمي داد اما من پس از آن که مقطع کارشناسي ارشد را به پايان رساندم او را قانع کردم که در يک شرکت خصوصي مشغول کار شوم اين گونه بود که در محل کارم از اينترنت استفاده مي کردم و به همين خاطر نيز وارد شبکه هاي اجتماعي شدم تا امور مربوط به شغلم را راحت تر انجام دهم. در همين روزها با جوان 34 ساله اي که مدعي بود در کانادا ساکن است و قصد ازدواج با دختري ايراني را دارد آشنا شدم و ارتباط ما از طريق چت ادامه يافت تا اين که روزي فرزين از من خواست چند عکس خصوصي برايش ارسال کنم تا او عکس هاي مرا به مادرش نشان بدهد. من هم به خاطر اعتقادات ضعيف مذهبي عکس هاي بدون حجاب و خصوصي ام را که به طور پنهاني گرفته بودم برايش ارسال کردم اما هنوز مدت زيادي از ارسال عکس ها نگذشته بود که فرزين تهديد کرد اگر 10ميليون تومان به حسابش واريز نکنم عکس ها را براي برادرانم ارسال مي کند او در همين مدت کوتاه آشنايي، اطلاعات کاملي از من درباره خانواده ام جمع‌آوري کرده بود و مي دانست که هرکدام از اعضاي خانواده ام سمت هاي مديريتي دارند.از اين موضوع خيلي ترسيدم و با فروش دستبند طلايم 3ميليون تومان به حسابش واريز کردم، اما وقتي ديدم دست بردار نيست و با انتشار يکي از عکس هايم در فضاي مجازي همواره مرا تهديد مي کند به ناچار دست به دامان پليس فتا شدم طولي نکشيد که با دستگيري فرزين مشخص شد او با 2 فرزند خردسال در مشهد زندگي مي کند و از راه اغفال زنان ودختران روزگار مي گذراند او فردي سابقه دار است که همسرش نيز از او طلاق گرفته و ... اکنون که سرم به سنگ خورده است پي به علت سخت گيري ها و نصيحت هاي پدرم برده ام اما ديگر آبرويي نزد خانواده ام ندارم و همه آرزوهايم به باد فنا رفته است...

ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها