0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394  11:23 AM

سايه جغد
 

آن روزها که درگير عشق خياباني شده بودم فکر مي کردم شاهين خوشبختي روي شانه ام نشسته است و من پس از ازدواج با قدرت به همه آرزوهايم مي رسم اما نمي دانستم که با اين کارم نه تنها جغد بدبختي بر سرم سايه مي افکند بلکه آبرو و حيثيتم را هم از دست مي دهم و اين گونه انگشت نما مي شوم...

اين ها بخشي از اظهارات دختر 19 ساله اي است که تصاوير زننده اي از او براي بسياري از بستگانش ارسال شده بود. اين دختر که به همراه مادرش و براي اعلام شکايت از عامل انتشار عکس ها به پليس مراجعه کرده بود درباره چگونگي ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعي پليس فتاي خراسان رضوي گفت: از چند سال قبل پدرم در پي يک سکته مغزي خانه نشين شد و 5 برادر ديگرم تامين مخارج زندگي ما را به عهده گرفتند. من کوچک ترين فرزند خانواده بودم و در کلاس دوم دبيرستان تحصيل مي کردم که پدرم بر اثر عوارض بيماري درگذشت آن روز همه مشغول برگزاري مراسم ترحيم بوديم که من براي برقراري ارتباط تلفني با برادرم وارد کوچه شدم در اين ميان جواني که با چشم هايش مرا تعقيب مي کرد گوشي تلفن همراهش را به سوي من دراز کرد که همين موضوع موجب آشنايي من و قدرت شد از آن روز به بعد تنها به زندگي با قدرت مي انديشيدم چرا که او لباس هاي شيک مي پوشيد و احتمال مي دادم از وضعيت مالي خوبي برخوردار است.

من مدام از کيف مادرم به طور پنهاني پول برمي داشتم و حتي پول هاي خريد نوشت افزار را صرف خريد کارت تلفن عمومي مي کردم تا با قدرت تماس بگيرم تا اين که روزي او با يک خودروي شيک به نزديکي مدرسه ام آمد و از من خواست به منزل آن ها بروم تا پس از عوض کردن لباس‌هايش و پوشيدن کت و شلوار شيک با مادرم آشنا شود اما پس از آن که ساعتي را در خيابان و پارک پرسه زديم او گفت که ديگر دير شده است امشب را در منزل من مي مانيم و فردا نزد خانواده ات مي رويم با اين ترفند او 2 روز مرا در آن خانه نگه داشت و روز سوم مرا با خودرو در نزديکي منزلمان رها کرد از سوي ديگر برادرانم که نگرانم شده بودند، موضوع را به پليس گزارش کردند و قدرت پس از مدتي دستگير و در دادگاه به تحمل 99 ضربه شلاق محکوم شد آن جا بود که فهميدم او جواني بيکار و معتاد به مواد مخدر صنعتي است که آن روز کليد منزل دوستش و خودروي او را به امانت گرفته بود. من درحالي ارتباطم را با او قطع کردم که ديگر از مدرسه هم اخراج شده بودم اما او در آن دو روز و به طور مخفيانه عکس هاي بسيار زننده اي از من تهيه کرده بود که بعد از اين ماجرا و به خاطر انتقام از من عکس ها را براي بسياري از بستگان و خانواده ام ارسال کرده است حالا مانده ام که ...

ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي

 

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
mehdi0014 Lovermohamad
دسترسی سریع به انجمن ها