0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

دزد شيشه اي!
سه شنبه 1 اردیبهشت 1394  7:56 AM

دزد شيشه اي!
 

45 روز است که به اتهام همدستي با شوهرم در سرقت اموال باغ ويلاها زنداني هستم دلم براي دوقلوهايم خيلي تنگ شده و حالا که ماجراي سرقت ها لو رفته است و جمال نمي تواند تهديدي براي فرزندانم باشد تنها به طلاق و جدايي از اين مرد خلافکار مي انديشم چرا که ....

زن 30 ساله که حلقه هاي قانون بر دستانش خودنمايي مي کرد و قرار بود تا ساعاتي ديگر به سوالات مقام قضايي درباره 60 فقره سرقت پاسخ بدهد به بيان ماجراي زندگي اش پرداخت و به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري طرقبه گفت: در يک خانواده متوسط بزرگ شدم تا اين که در 15 سالگي جمال به خواستگاري ام آمد. همه اعضاي خانواده ام با ازدواج ما مخالف بودند، اما جمال آن قدر سماجت کرد تا اين که پس از 6 ماه خانواده ام با اين ازدواج موافقت کردند. در روزهاي اول ازدواجمان فهميدم جمال خانواده خوبي ندارد 2 تن از برادرانش خلافکار و از دزدان سابقه دار هستند و پدرش نيز که جمال نزد او کار مي کرد به مواد مخدر اعتياد دارد و به کارهاي ساختماني مشغول است به همين خاطر مدام گريه مي کردم، اما پدر و مادرم طلاق را عملي زشت مي دانند و توصيه مي کردند زندگي ام را حفظ کنم پس از به دنيا آمدن دختران دوقلويم پدر شوهرم نيز ورشکست و بيکار شد. از آن روز به بعد جمال هم سراغ کار ديگري نرفت و به مدت 2 سال خانه نشين شد تا اين که برادر بزرگترم که سمتي در يکي از اداره هاي دولتي داشت او را در يکي از سازمان ها استخدام کرد تا مشکلي در زندگي نداشته باشيم، اما چند سال بعد جمال را از آن سازمان به خاطر اعتياد شديدش به مواد مخدر اخراج کردند و او دوباره بيکار شد ديگر کسي با او کاري نداشت تا اين که جمال سراغ برادرهايش رفت و پايش به خلافکاري و سرقت باز شد. در همين روزها بود که او يک دستگاه خودروي وانت خريد تا با آن کار کند او هر بار مرا سوار خودرو مي کرد و در نزديکي باغ ويلاها متوقف مي شد. او مي گفت يکي از دوستانم با همسرش اختلاف دارد و قصد دارند از يکديگر جدا شوند به همين خاطر از من خواسته است تا لوازم باغ ويلا را برايش ببرم. بار ديگر عنوان مي کرد يکي از دوستانم قصد فروش باغ ويلايش را دارد و از من خواسته است تا اموال داخل باغ ويلا را برايش ببرم. زن جوان ادامه داد اما روزي که فهميدم جمال به دزدي روي آورده است و از من در سرقت ها براي گمراه کردن پليس استفاده مي کند، ديگر دير شده بود او مرا کتک زد و تهديد کرد که اگر به پليس چيزي بگويم فرزندانم را مي کشد. جمال شيشه اي شده بود و من از او مي ترسيدم تا اين که مدتي قبل جمال دستگير شد و مرا نيز به عنوان همدست خود معرفي کرد، حالا هم به چيزي جز طلاق نمي انديشم، اما اي کاش در همان روزهاي خواستگاري تحقيق بيشتري درباره جمال و خانواده اش مي کرديم تا ...

ماجراي واقعي با همکاري فرماندهي انتظامي طرقبه و شانديز

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
mehdi0014 ahmadfarm Lovermohamad mohammad_khoshghamat
دسترسی سریع به انجمن ها