پاسخ به:مبحث 95 طرح صالحین : چرا غیبت می کنیم؟
یک شنبه 23 فروردین 1394 11:48 AM
●اموری كه به موارد جواز غیبت ملحق میشوند
موارد دیگری هم وجود دارند كه غیبت در آنها جایز است. این موارد از موارد استثنا شده غیبت در روایات نیستند و جواز آنها از برخی ضوابط كلی فقهی به دست میآید:
۱. نصیحت مستشیر:
[۵۸] در مواردی كه بازنگفتن عیب و نقص كسی مایه گرفتاری و دردسر مؤمن دیگری شود و مفسده بزرگی به بار آورد، بحث تزاحم اهم و مهم پیش میآید به این معنا كه انسان میان امری مهم و امری مهم تر قرار میگیرد كه به حكم عقل، باید مهم تر را مقدم بدارد.
در چنین حالی، گاه مصلحت گفتن عیب، از مفسده نگفتن آن بیشتر است كه در این صورت، غیبت جایز میشود؛ همانند بیان عیبهای كسی كه به خواستگاری دختر مؤمنی رفته است. در این جا اگر از فردی كه به طور كامل از وضعیت خواستگار آگاه است، تحقیق، و از او درخواست مشورت كند، غیبت از خواستگار جایز میشود؛ زیرا در این جا مسأله نصیحت كسی كه خواهان مشورت است، پیش میآید.
نصیحت به معنای خیرخواهی است و فرد غیبت كننده هم در واقع خیر شخص مستشیر را میخواهد؛ یعنی اگر خواستگار، انسان منحرف و منحطی باشد یا عیب های جسمیو روحی داشته باشد، نباید به سبب اعتقاد به این كه بیان عیوب افراد، غیبت به شمار میآید، دختر مؤمنی را دچار مفسده ای بزرگ كند؛ البته در این مورد، جواز غیبت فقط به طلب مشورت نیست؛ یعنی این گونه نیست كه فقط وقتی از او بپرسند و مشورت بخواهند، گفتن جایز باشد؛ بلكه بدون درخواست مشورت هم میتواند خود عیوب را بگوید؛ زیرا وقتی انسان میبیند برادر یا خواهر مؤمنی دچار گرفتاری بزرگی میشود و او بر دفع این گرفتاری توانا است، و یگانه راه هم غیبت كردن است، با وجود حكم عقل در مسأله «تزاحم اهم و مهم» باید به اهمیت گفتن در مقایسه با نگفتن دقت كند به این معنا كه اگر راه جلوگیری از این مفسده به بیان عیب ونقص شخص منحصر باشد میتواند از آن راه استفاده كند.
درباره مسائل دیگر فقهی هم عناوین ثانویه وجود دارد؛ همانند مسأله خوردن آشامیدنیها و خوردنی های حرام كه اگر كسی چیزی برای خوردن نداشته باشد و احتمال این باشد كه از گرسنگی بمیرد، جایز است به مقدار ضرورت از خوردنی های حرام استفاده كند.
درباره تشخیص اهمیت گفتن عیوب بر نگفتن آن ها، به صورت معمول، تشخیص شارع ملاك است و باید در این زمینه به فقیهان رجوع شود؛ اما مهم تر از هر چیز این است كه انسان خودش را از نظر درونی بسنجد و ببیند منشأ درونی غیبتش چیست. آیا به واقع برای دین دل میسوزاند و یا از خواهش های نفسانی خویش پیروی میكند و چون موقعیتی به دست آورده، عیب و نقص های دیگری را كه مدتها در دل نگه داشته است، باز میگوید. در این صورت، او عقده دل خویش را باز كرده است و نیتش كسب رضای خدا نیست؛ پس اگر در مواردی، غیبت جایز هم باشد، باز انسان باید به درون خود مراجعه و خود را مقید كند تا اسیر هواهای نفسانی نشود و اعمال، گفتار و اهدافش فقط در جهت كسب رضای الهی باشد
۲. رفع و دفع منكر:
اگر فقط با غیبت بتوان گناه یا منكر مهمیرا دفع كرد، باید این كار را انجام داد، برای نمونه كسانی كه در دین بدعت میگذارند، اگر یگانه راه جلوگیری از عمل ایشان كه باعث منحرف شدن افراد از مسیر درست دین میشود، بیان نقایص و عیوب مربوط به رفتار ناشایست آنها باشد، باید گفته شود.
۳. گواهی دادن نزد قاضی:
اگر شخص برای دفع مفسده یا منكری، نقایص دیگری را نزد قاضی گواهی كند، كار حرامی انجام نداده است، و اگر قاضی هم شهادت بطلبد، هیچ اشكال شرعی بر طلب او وجود نخواهد داشت البته روشن است كه مقصود از نقایص، آن دسته از نقیصه هایی است كه به آن منكر مربوط بوده، در دفع آن مؤثر باشد
۴. آگاهی دادن: اگر انسان در غیاب كسی در نفی كمال او سخنی بر زبان آورد، ولی قصد تنقیص او را نداشته باشد، این عمل او غیبت شمرده نمیشود؛ همانند نفی مهارت یك پزشك یا ضعیف بودن قدرت علمییك مجتهد كه در این حالتها غیبت جایز است.