راندن از دین به نیّتِ ارشاد!!!!
سه شنبه 12 اسفند 1393 6:23 AM
با عرض سلام و احترام خدمت دوستان گرامی؛
داستان زیر که از جلد اوّل کتاب حماسه حسینی شهید مطهری نقل شده است، نمونه ای از عمل زشت برخی مقدّس مآبها را در فراری دادن افراد از دین و معنویّات و اثرات سوء آن، نشان می دهد. محتملاً برخی از ما تا کنون با چنین رفتارهایی روبرو شده ایم، امّا وقت آن است که کمی اندیشه کرده و این معضل را هم از جامعه محو نماییم.
پس از مطالعه این داستان خواهشمندیم، نظرات خود را در این خصوص بیان کرده و به سؤالاتی که در انتها طرح شده، در صورت تمایل پاسخ دهید تا پیرامون این موضوع، به یک جمع بندی مفید برسیم.
************************************
یکی از آقایانِ خطبا نقل می کرد که مردی در مشهد اصلاً با دین پیوندی نداشت؛ نه تنها نماز نمی خواند و روزه نمی گرفت، بلکه به چیزی اعتقاد نداشت، یک آدم ضد دین بود. ما مدت زیادی با این آدم صحبت کردیم تا اینکه نرم و ملایم و واقعاً معتقد و مؤمن شد و روش خود را بکلی تغییر داد؛ نمازش را می خواند، روزه اش را می گرفت، و کارش به جایی کشید که با اینکه اداری بود و پست حساسی هم در خراسان داشت، مقیّد شده بود که نمازش را با جماعت بخواند. می رفت مسجد گوهرشاد پشت سر مرحوم آقای نهاوندی، لباسهایش را می کَند، عبایی هم می پوشید. در جلسات ما هم شرکت می کرد.
مدتی ما دیدیم که این آقا پیدایش نیست. گفتیم لابد رفته است مسافرت. رفقا گفتند: نه، او اینجاست و نمی آید؛ حالا چطور شده است که در جلسات ما شرکت نمی کند، نمی دانیم.
بعد کاشف به عمل آمد که دیگر نماز جماعت هم نمی رود. تحقیق کردیم ببینیم که علت چیست. این مردی که آن طور به دین و مذهب رو آورده بود، چطور یک مرتبه از دین و مذهب رو برگرداند؟ رفتیم سراغش، معلوم شد قضیه از این قرار بوده است:
این آقا چند روز متوالی که رفته نماز جماعت و در صف چهارم پنجم می ایستاده، یک روز یکی از مقدس مآبهایی که در صف اول پشت سر امام می نشینند و تحت الحنک می اندازند و نمی دانم مسواک چه جوری می زنند و همیشه خودشان را از خدا طلبکار می دانند، در میان جمعیت، در موقع نماز، از آن صف اول بلند می شود می آید تا این آدم را پیدا می کند. روبرویش می نشیند و می گوید: آقا! می گوید: بله. یک سؤالی از شما دارم. بفرمایید. شما مسلمان هستید یا نه؟ این بیچاره در می ماند که چه جواب بدهد. می گوید: این چه سؤالی است که شما از من می کنید؟ می گوید: نه، خواهش می کنم بفرمایید شما مسلمان هستید یا مسلمان نیستید؟ این بدبخت ناراحت می شود، می گوید من مسلمانم؛ اگر مسلمان نباشم، در مسجد گوهرشاد در صف جماعت چکار می کنم؟ می گوید: اگر مسلمانی، چرا ریشت را این طور کرده ای؟
از همانجا سجاده را بر می دارد و می گوید این مسجد و این نماز جماعت و این دین و مذهب مال خودتان. رفت که رفت.
این هم یک جور به اصطلاح نهی از منکر کردن است، یعنی فرا راندن و بیزار کردن مردم از دین. برای مخالف تراشی، برای دشمن تراشی، چیزی از این بالاتر نیست.
************************************
سؤالات:
* نظر خود را در مورد داستان فوق به اختصار بیان کنید.
* آیا تا به حال با چنین صحنه هایی از نزدیک روبرو شده اید(برای خود یا سایرین)؟ شما و دیگران چه عکس العملی داشته اید؟
* چه راه حل هایی بابت هشدار به این قبیل افراد که باعث راندن جوانان(و حتی سایر اقشار) می شوند، ارائه می دهید؟
* ترک اعمال نیکی همچون شرکت در نماز جماعت و حضور در مساجد و بسیاری دیگر که بعضاً به دلیل عمل زشت این افراد نتیجه می شود، مسلّماً صحیح نیست. در این خصوص چه راه حل هایی پیشنهاد می دهید؟
از حضور و نظرات سازنده شما دوستان عزیز کمال تشکّر را داریم.
واسه كسي خاك گلدون باش،
كه اگه به آسمون رسيد،
بدونه ريشهاش كجاست ...