0

شعر

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شعر
جمعه 17 بهمن 1393  3:29 AM


شعر


مدتی بود كه دست و دلم به تدارك ِ ترانه نمی رفت!


کم كم این حكایت ِ دیده و دل،


كه ورد ِ زبان ِ كوچه نشینان است،



باورم شده بود!



باورم شده بود،


كه دیگر صدای تو را در سكوت ِ تنهایی نخواهم شنید!




راستی در این هفته های بی ترانه كجا بودی؟


كجا بودی كه صدای من و این دفتر ِ سفید،


به گوشت نمی رسید؟



تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایت كردم!


آخر این رسم و روال ِ رفاقت است،


كه در نیمه راه ِ رؤیا رهایم كنی؟



می دانم!


تمام اهالی این حوالی ، گهگاه عاشق می شوند!


اما شمار ِ آنهایی كه عاشق می مانند،


از انگشتان ِ دست بیشتر نیست!



می ترسیدم - خدای نكرده ! -


آنقدر در غربت ِ گریه هایم بمانم،


تا از سكوی سرودن ِ تصویرت سقوط كنم!





اما آمدی!


همراه همیشه ی نجات و نجابت!



حالا دستهایت را به عنوان امـانــت به من بده!

New layer...

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها