پاسخ به:"هر روز یک خاطره و وصیتنامه از شهدا"
پنج شنبه 21 اسفند 1393 12:20 AM
چند روز به عملیات مانده بود . هر شب ساعت دوازده که می شد، من را می برد پشت دپو ، زیر نور فانوس ، توی گودال می نشاند. می گفت « بشین انجا ، زیارت عاشورا بخون ، روضه ی امام حسین بخون» . من می خواند م و مصطفی گریه می کرد. انگار یک مجلس بزرگ ، یک واعظ حسابی ، مصطفی هم از گریه کن ها ، زار زار گریه می کرد. شهید مصطفی ردانی پور
Android , iOS , Windowsphone , Symbian , Java, Mobile Review ,Learning