پاسخ به:"هر روز یک خاطره و وصیتنامه از شهدا"
سه شنبه 12 اسفند 1393 12:48 AM
وقتی احسان می خواست به جبهه برود، پدرش که سخت بیمار بود، به او گفت:« پسرم! برای چه می خواهی به جبهه بروی؟ من جبهه تو هستم، پیش من بمان تا وقتی که حالم خوب شود. آن وقت برو.» احسان گفت:«پدر من که چیزی نیستم، تو خدا را داری.»…با این حرف رضایت پدر را جلب کرد و به جبهه رفت.
شهید احسان آطاهریان