پاسخ به:حضرت محمد (ص)
چهارشنبه 24 دی 1393 1:47 PM
حضرت رسول ( ص ) را تعقيب کردند. دنبال اثر پاى حضرت را گرفتند تا به آن غار رسيدند. ديدند اينجا اثرى که کسى به تازگى درون غار رفته باشد نيست. عنکبوتى هست و در اينجا تنيده است، و مرغى هست و لانه او. گفتند نه، اينجا نمى شود کسى آمده باشد. تا آنجا رسيدند که حضرت رسول ( ص ) و ابوبکر صداى آنها را مى شنيدند و همين جا بود که ابوبکر خيلى مضطرب شده و قلبش به طپش افتاده بود و مى ترسيد. آنگاه پيغمبر به او گفت: نترس، غصه نخور، خدا با ماست.
تا به اين مرحله رسيد، از همان جا برگشتند. گفتند ما نفهميديم اين چطور شد ؟ به آسمان بالا رفت يا به زمين فرو رفت ؟ مدتى گشتند. پيدا نکردند که نکردند. سه شبانه روز يا بيشتر پيغمبر اکرم ( ص ) در همان غار بسر بردند. شب که مى شد، هند بن ابى هاله که پسر خديجه است از شوهر ديگرى، و مرد بسيار بزرگوارى است محرمانه آذوقه مى برد و بر مى گشت. قبلا قرار گذاشته بودند مرکب تهيه کنند. دو تا مرکب تهيه کردند و شبانه بردند کنار غار، آنها سوار شدند و راه مدينه را پيش گرفتند.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست