پاسخ به:کاش ... وجود نداشت! (سرگرمی)
دوشنبه 22 دی 1393 6:25 PM
کاشکی واژه اي به نام "کاش" تو واژه ها نبود
کاشکی "نا اميدي" تو کتاب دهخدا نبود
کاش میشد يک کاري کرد تا هيچ دلی يخ نزنه
کاش حديث تنهايي بجز تو قصهها نبود
کاش می شد يک کاري کرد پنجره ها بسته نشن
کاش پس پنجره ها تاريکی و سرما نبود
کاش يه بار وقت بذاريم ، رو آينه دسمال بکشيم
کاش روي برگاي شمدونی دود سيا نبود
کاش نگاه مائده به يک عروسک نمي موند
کاش تو ي قلب باباش دلهره ی فردا نبود
کاشکی حرف دختر خزون رو ميشنيدي که گفت:
"کاش تو قلب بچهها داغ غم بابا نبود"
کاش دلا مون بي خودی اسير رنگا نمی شد
کاش قفس فلزيا جای قناريا نبود
کاش پرستوها ديکه شهر مو نو ترک نکنن
کاشکی فصل عاشقی تو شهر ما کوتا نبود
کاش کتاب قصه ليلی و مجنون نمی سوخت
کاشکی عشق قربونی توي خيابونا نبود
کاش نماز عشقمون فقط يه رکعت بود و بس
کاشکی دهليز دلامون يکي بود، دوتا نبود
کاش از اول ميدونستم که برام نميمونه
کاشکی بعد آشنائیها جدائیها نبود
کاشکی بين من و تو، يه شخص ثالث نمي بود
کاش غزل گفتن من بسته به اين چيزها نبود
کاش کتاب زندگي يه جور ديگه ورق می خورد
کاش می شد يک کاری کرد تا ديگه ای کاشها نبود..